تقدیم به تمام عاشقان

به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد و به مجنون و به لیلا شدنش می ارزد

منوي اصلي

آرشيو موضوعي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 577
تعداد نظرات : 279
تعداد آنلاین : 1

Alternative content



مطلب ارسالی ازreyhaneh

تنهایم…
اما دلتنگ آغوشی نیستم…
خسته ام…
ولی به تکیه گاه نمی اندیشم…
چشمهایم ترهستند و قرمز…
ولی رازی ندارم…
چون مدتهاستدیگر کسی را”خیلی” دوست ندارم…
فقط خیلی ها را دوست دارم…

نويسنده: تاريخ: 10 دی 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

مطلب ارسالی ازreyhaneh

گفتمش دل ميخري پرسيد چند ؟

گفتمش دل مال تو تنها بخند

خنده كردو دل زدستانم ربود

تا به خود باز آمدم او رفته بود

دل زدستش روي خاك افتاده بود

جاي پايش روي دل جا مانده بود

نويسنده: تاريخ: 10 دی 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

مطلب ارسالی ازreyhaneh


پرسيد به خاطر كي زنده هستي؟ با  اينكه دلم مي خواست با تمام وجودم داد بزنم "بخاطر تو" بهش 

گفتم به خاطر هيچ كس. 

پرسيد پس به خاطر چه  زنده هستي؟ با اينكه دلم فرياد ميزد "به خاطر تو"

 با يك بغض غمگين گفتم به خاطر هيچ چيز.

 ازش پرسيدم تو به خاطر چي زنده هستي؟ در حاليكه اشك تو چشمانش جمع شده بود

 گفت به خاطر كسي كه به خاطر هيچ زنده است!

نويسنده: تاريخ: 10 دی 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

مطلب ارسالی ازsabahat

 همیشه دلم میخواست دورویی وبی معرفتی در دنیای ما جایی نداشت

از هر کس میپرسیدیم از عشق میگفت

از دوست داشتن از بودن ولذت بردن از خدا میگفت

که در قلب وجان ماست

نه از گریه های بی امان دلتنگیها

اما افسوس که گم کرده راهیم

نويسنده: تاريخ: 24 فروردين 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

جامعه مجازي رازعشق

مژده                مژده
وبلاگ عاشقانه razeeshgh.loxblog .com  تبدیل به سایت شد
 سلام دوستان عزیز

جامعه مجازی راز عشق به امکانات بی نظیر در نوروز 91 راه اندازی شد

از امکانات این جامعه مجازی: چت خصوصی و چت روم پیشرفته، اشتکراک گذاری مطالب، موزیک، عکس و ویدیو، تالار گفتگو فوق پیشرفته، ايجاد آزمون و...

همین الان میتونید عضو جامعه مجازی ما شوید
razeeshgh.ir

نويسنده: امید و آرزو تاريخ: جمعه 21 بهمن 1398برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

...مطلب ارسالی ازفاطمه شیطون

عکس چشمات پیشه رومه ، بغض عشقت تو گلومه
صورتم از گریه خیسه ، دیگه کار من تمومه
همه جا صدای جیغه ، چیزی نیست خوابی عمیقه
روی دستای غریبم جای بوسه های تیغه
شاید این همش یه خوابه ، شاید این فقط سرابه
ای خدا برس به دادم ، زندگیم نقش بر آبه
همه جا صدای جیغه ، چیزی نیست خوابی عمیقه
روی دستای غریبم جای بوسه های تیغه
عکس چشمات پیشه رومه ، بغض عشقت تو گلومه
صورتم از گریه خیسه ، دیگه کار من تمومه
نمیدونی چی کشیدم ، جز تو هیچی رو ندیدم
اگه باورم نداری ، بیا رگ هامو بریدم
منو این غروب غم بار ، پلک خیس و غم تکرار
زجر این خاطره های ، تا نخورده روی دیوار
منو این اتاق خلوت ، منو تنهایی و غربت
منو این هوای ابری ، منوتو اما به ندرت
عکس چشمات پیشه رومه ، بغض عشقت تو گلومه
صورتم از گریه خیسه ، دیگه کار من تمومه
نمیدونی چی کشیدم ، جز تو هیچی رو ندیدم
اگه باورم نداری ، بیا رگ هامو بریدم

نويسنده: تاريخ: 6 دی 1390برچسب:عکس چشمات پیشه رومه, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

تو میخوای بری مطلب ارسالی ازفاطمه شیطون

تو می‌خوای بری حالا اینو می‌دونم، ترانه هامو به یاد تو می‌خونم
بارون میباره تو قاب چشمام، می‌خوام بدونی حالا من خیلی‌ تنهام
بی‌ تو دلم بهونه گیره، اگه نباشی‌ بدون تو میمیره
قلب ساده من باور نداره، اون که عاشقش بود بره تنهاش بذاره
بی‌ تو می‌میرم ‌ای عشق خوب و نازم، بدون تو نمیتونم دنیامو بسازم
بی‌ تو می‌خونم هرشب با چشم گریون، منو ببخش عزیزم دیگه شدم پشیمون
تو می‌خوای بگی‌ دیگه دوسم نداری، اینو می‌دونم میری تنهام میذاری
قلبی گرفته لبهای بسته جدایی از تو بدون منو شکسته
از وقتی‌ رفتی‌ آروم ندارم، امشب دوباره من بیقرارم
برگرد که دیگه بی‌ تو نمی‌شه، هرجا که باشی‌ بیادتم همیشه
بی‌ تو می‌میرم ‌ای عشق خوب و نازم، بدون تو نمیتونم دنیامنو بسازم
بی‌ تو می‌خونم هرشب با چشم گریون، منو ببخش عزیزم دیگه شدم پشیمون
تو می‌خوای بری....

نويسنده: تاريخ: 17 آذر 1390برچسب:تو میخوای بری, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

آغاز محرم مطلب ارسالی ازفاطمه شیطون

ای ماه خون،

بار دیگر از راه میرسی و با نسیم گرم کربلایی، قصه آلاله های سرخ را به گوش جان می رسانی.

دوباره سکوت تاریخ را در هم می شکنی و بغض ناله را از تنگنای حنجره ها آزاد می کنی.

بار دیگر از راه میرسی و برف سکوت را با آفتاب عشقی که بر آسمان سینه داری، آب می نمایی و آن را به اقیانوس خروشان فریاد می رسانی!

ای ماه خدا!

قدومت گرامی.

نويسنده: تاريخ: 7 آذر 1390برچسب:محرم, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

خداحافظ مطلب ارسالی ازفاطمه شیطون


خداحافظ اولین پیوند …

اولین سوگند …

آخرین لبخند …

خداحافظ لحظه های ما ناتموم موندن …

وعده های ما …

خداحافظ آغوش بی وقفه …

دوستت دارم آخرین حرف …

آخریــــــــــــــــــــــــــــن حرف …

خداحافظ

 

نويسنده: تاريخ: 7 آذر 1390برچسب:خداحافظ, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

راز روز باراني مطلب ارسالی ازمريم

اون روز مثل هميشه سرد بود و دل آسمونم مثل دل من گرفته بود داشت مباريد من هميشه عادت داشتم بدون چتر زير بارون آروم آروم قدم بزنم و به آينده نا معلومم فكر كنم كه قراره چي به سرم بياد و هميشه به اين فكر ميكردم يعني كسي هست كه حاضر بشه به خاطر من زير اين بارون بايسته و منتظر بمونه تا من برسم يعني كسي هست كه حاظر بشه به خاطر عشق من از خودش بگذره؟
نميدونم چرا هميشه اين سوالا زير بارون ميزد به سرم شايد واسه اين بود كه تو بارون هوا رمانتيكتر ميشد اين سوالا هميشه تو ذهنم اوج ميگرفت و منم گاهي به جواب ميرسيدم گاهيم نه هميشه اين مسير تكراري رو زير بارون طي ميكردم و ميرسيدم به يه پارك و زير يه آلاچيق نزديك حوض مينشستم.
بارون داشت قطع ميشد زير آلاچيق هميشگي من دو نفر نشسته بودن و باهم صحبت ميكردن و منم بي اختيار صحبتاشون و گوش ميكردم كه داشتن به پسري كه اون سمت خيابون ايستاده بود اشاره ميكردن و ميگفتن سالهاست كه تو روزاي باروني با يه چتر يه مسيري رو طي ميكنه و دنبال دختري كه عاشقششه راه ميفته و چتر ميگيره بالاي سرش مثل اينكه عادت دختر رو ميدونسته كه عادت نداشته با خودش چتر ببره زير بارون اما دختره هيچوقت متوجه حضورش نيست.
با تعجب به اون سمت خيابون خيره شدم كه پسر رو ببينم اما تا حالا نديده بودمش داشتم به اين فكر ميكردم خوش به حال دختره مگه ميشه به همچين آدمي با يه همچين عشقي بي  تفاوت بود؟
بعد دوباره با اين فكر راه افتادم و رفتم سمت خونه بارون كم شده بود نم نم مي.باريد و من تو اين فكر بودم كه كيه كه انقدر دوست داشتني ودر عين حال بي توجه؟ كه يكي سالها ميشه چترش حتي ازش توجهم نميخواد كاش من جاي اون بودم.
رسیدم خونه و رفتم تو اتاق و مادرم گفت بازم كه بدون چتر رفتي زير بارون اما خيس نشدي كاش ميتونستم راز اين كه تو ميري زير بارون اما خيس نميشي رو بفهمم؟

نويسنده: تاريخ: 2 آذر 1390برچسب:راز روز باراني, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

مطلب ارسالی ازdokhi zelzele

گاهی باید دور خود یک دیوار تنهایی بکشید

نه به خاطر اینکه دیگران را از خود دور کنی

بلکه برای این که ببینی

برای چه کسانی اهمیت داری

که این دیوار را میشکنند

نويسنده: تاريخ: 3 آذر 1390برچسب:گاهی باید دور خود یک دیوار تنهایی بکشید, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

فراموشش کن! مطلب ارسالی ازdokhi zelzele

 

گفتم ای ساده دل ساده فراموشش کن
تا کجا چشم به این جاده فراموشش کن!
دست بردار از او خاطره بازی کافیست
فرض کن گل نفرستاده فراموشش کن!
مردمان نگاهش قله نشینند هنوز
دل که در دره نیفتاده فراموشش کن!
گفتم این تکه غزل را بفرستم نزدش
دل ولی گفت نشو ساده فراموشش کن!
به شما برنخورد پای غزل بود و شکست
اتفاقیست که افتاده فراموشش کن!

نويسنده: تاريخ: 2 آذر 1390برچسب:فراموشش کن,گفتم ای ساده دل ساده فراموشش کن, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

همدم مطلب ارسالی ازفاطمه شیطون

کنارم هستی و اما دلم تنگ میشه هر لحظه
خودت می دونی عادت نیست فقط دوست داشتن محضه
کنارم هستی و بازم بهونه هامو میگیرم
میگم وای چقدر سرده میام دستاتو میگیرم
یه وقت تنها نری جایی که از تنهایی میمیرم
از این جا تا دم در هم بری دلشوره میگیرم
فقط تو فکر این عشقم تو فکر بودن با هم
محاله پیش من باشی برم سرگرم کاری شم
می دونم یه وقتایی دلت میگیره از کارم
روزایی که حواسم نیست بگم خیلی دوستت دادم
تو هم مثل منی انگار از این دلتنگی ها داری
تو هم از بس منو می خوای یه جورایی خود ازاری
کنارم هستی و انگار همین نزدیکیاس دریا
مگه موهاتو وا کردی که موجش اومده اینجا
قشنگه رد پای عشق بیا بی چتر زیر برف
اگه حال منو داری می فهمی یعنی چی این حرف
میدونم که یه وقتایی دلت میگیره از کارم
روزایی که حواسم نیست بگم خیلی دوستت دارم
تو هم مثل منی انگار از این دلتنگی ها داری
تو هم از بس منو می خوای یه جورایی خود ازاری

نويسنده: تاريخ: 13 آبان 1390برچسب:عشق,همدم, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

مطلب ارسالی ازفاطمه شیطون

حالا که دیگر دستم به آغوشت نمیرسد
و بوسیدنت موکول شده
به تمامی روزهای نیامده..
حالا که هر چه دریا و اقیانوس را
از نقشه جهان پاک کردی
مبادا غرق شوم در رویایت
باید اسمم را
در کتاب گینس ثبت کنم
تا همه بدانند
یک نفر
با سنگین ترین بار دلتنگی
روی شانه هایش
تو را دوست میداشت

نويسنده: تاريخ: 7 آبان 1390برچسب:عشق عشق و عشق, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

چرا عشق کور است؟مطلب ارسالی ازساغر

در زمان هاي بسيار قديم وقتي هنوز پاي بشر به زمين نرسيده بود،فضيلت ها و تباهي ها دور هم جمع شده بودند. آنها از بيکاري خسته و کسل بودند. ناگهان ذکاوت گفت:« بياييد يک بازي بکنيم، مثل قايم باشک.» همگي از اين پيشنهاد استقبال کردند و ديوانگي فورا فرياد زد:« من چشم مي گذارم.» و از آنجايي که کسي نمي خواست دنبال ديوانگي برود، همه قبول کردند او چشم بگذارد. ديوانگي جلوي درختي رفت و چشم هايش را بست و شروع کرد به شمردن... يک... دو... سه... همه رفتند تا جايي پنهان شوند. لطافت خود را به ماه آويزان کرد، خيانت داخل انبوهي از زباله پنهان شد، اصالت در ميان ابرها مخفي شد، هوس به مرکز زمين رفت، دروغ گفت زير سنگ پنهان مي شوم اما به ته دريا رفت، طمع داخل کيسه اي که خودش دوخته بود مخفي شد و ديوانگي مشغول شمردن بود. هفتاد و نه... هشتاد... و همه پنهان شدند به جز عشق که همواره مردد بود و نمي توانست تصميم بگيرد، جاي تعجب نيست، چون همه مي دانيم پنهان کردن عشق چقدر مشکل است. در همين حال ديوانگي به پايان شمارش مي رسيد... نود و پنج... نود و شش... هنگامي که ديوانگي به صد رسيد، عشق پريد و بين يک بوته ي گل سرخ پنهان شد. ديوانگي فرياد زد:« دارم ميام.» و اولين کسي را که پيدا کرد تنبلي بود. زيرا تنبلي تنبلي اش آمده بود جايي پنهان شود و بعد لطافت را يافت که به شاخ ماه آويزان بود. دروغ ته درياچه، هوس در مرکز زمين و ... يکي يکي همه را پيدا کرد به جز عشق و از يافتن عشق نااميد شده بود. حسادت در گوش هايش زمزمه کرد تو فقط بايد عشق را پيدا کني و او پشت بوته ي گل سرخ پنهان شده است. ديوانگي شاخه ي چنگک مانندي از درخت چيد و با شدت و هيجان زياد آن را در بوته ي گل سرخ فرو کرد و دوباره و دوباره تا با صداي ناله اي دست کشيد. عشق از پشت بوته بيرون آمد، در حاليکه با دست هايش صورتش را پوشانده بود و از ميان انگشتانش قطرات خون بيرون مي زد. شاخه ها به چشمان عشق فرو رفته بود و او نمي توانست جايي را ببيند. او کور شده بود! ديوانگي گفت:« من چه کردم؟ من چه کردم؟ چگونه مي توانم تو را درمان کنم؟» عشق پاسخ داد:« تو نمي تواني مرا درمان کني. اما اگر مي خواهي کمکم کني مي تواني راهنماي من شوي.»

و اينگونه است که از آن روز به بعد عشق کور است و ديوانگي همواره همراه اوست...!

 

نويسنده: تاريخ: 6 آبان 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

تنها مطلب ارسالی ازفاطمه شیطون

 

سالها رفت و هنوز
یک نفر نیست بپرسد از من
 که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟
صبح تا نیمه ی شب منتظری
همه جا می نگری
گاه با ماه سخن می گویی
گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی
راستی گمشده ات کیست؟
کجاست؟
صدفی در دریا است؟
نوری از روزنه فرداهاست
یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست...؟

نويسنده: تاريخ: 14 مهر 1390برچسب:تنها تنها تنها, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

خداحافظ مطلب ارسالی ازفاطمه شیطون

 دیگه دیره واسه موندن ، دارم از پیش تو میرم
جدایی سهم
دستامه ، که دستاتو نمیگیرم
تو این بارون تنهایی ، دارم میرم خداحافظ
شده این
قصه تقدیرم ، چه دلگیرم خداحافظ
دیگه دیره دارم میرم ، چه
قدر این لحظه هاسخته
جدایی از تو کابوسه ، شبیه مرگ بی وقته
دارم تو ساحل
چشمات ، دیگه آهسته گم میشم
برام جایی تو دنیا نیست ، تو اوج قصه گم میشم
دیگه دیره دارم میرم ، برام جایی تو دنیا نیست
به غیر از اشک تنهایی ، تو چشمم چیزی پیدا نیست
باید باور کنم بی تو ، شبیه مرگ تقدیرم
سکوت من پر از بغض ، دیگه دیره دارم میرم

نويسنده: تاريخ: 8 مهر 1390برچسب:خداحافظ, دیگه دیره واسه موندن, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

عشق مطلب ارسالی ازفاطمه شیطون

 

به خدا عشق به رسوا شدنش مي ارزد
و به مجنون و به ليلا شدنش مي ارزد

دفتر قلب مرا وا كن و نامي بنويس
سند عشق به امضا شدنش مي ارزد

گرچه من تجربه‌اي از نرسيدن‌هايم
كوشش رود به دريا شدنش مي ارزد

كيستم ؟ … باز همان آتش سردي كه هنوز
حتم دارد كه به احيا شدنش مي ارزد

با دو دست تو فرو ريختنِ دم به دمم
به همان لحظه‌ي بر پا شدنش مي ارزد
 

نويسنده: تاريخ: 5 مهر 1390برچسب:رسوایی,به خدا عشق به رسوا شدنش مي ارزد,عشق, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

چشمهای تو مطلب ارسالی ازفاطمه شیطون

چشمای تو برای من عالم زندگانیه
رنگ چشات برای من امید زندگانیه
من میمیرم اگه تو پیشم نمونی
رنگ دلم آبی شده میشه تو پیشم بمونی
چشمای من منتظرن منتظر رسیدنت
بیا دیگه تنهام نزار فرشته ها ندزدنت ؟
این قلب من میتپه برای تو همینو بس
دق میکنم اگه نیای من میمیرم گوشه قفس
وای رسیدی عزیز من دلم برات تنگ شده بود
عزیز من میدونستی دیشب هیچ ستاره ای غایب نبود
من بودمو تو بودیو ستاره ها مهمونمون
پیشم بمون پیشم بمون پیشم بمون

نويسنده: تاريخ: 22 شهريور 1390برچسب:چشمهای تو, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

شانس مطلب ارسالی ازmelisha

 

من خيلي خوشحال بودم !
من و نامزدم قرار ازدواجمون رو گذاشته بوديم. والدينم خيلي کمکم کردند، دوستانم خيلي

تشويقم کردند و نامزدم هم دختر فوق العاده اي بود
فقط يه چيز من رو يه کم نگران مي کرد و اون هم خواهر نامزدم بود…!
اون دختر باحال، زيبا و جذابي بود که گاهي اوقات بي پروا با من شوخي هاي ناجوري مي کرد و

باعث مي شد که من احساس راحتي نداشته باشم
يه روز خواهر نامزدم با من تماس گرفت و از من خواست که برم خونه شون براي انتخاب مدعوين عروسي !


ادامه مطلب
نويسنده: تاريخ: شنبه 20 بهمن 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

حال من مطلب ارسالی ازپریسا

 آب میخواهم سرابم میدهند    عشق میخواهم عذابم میدهند   حال من بد نیست غم کم میخورم   کم که نه هر روز کم کم میخورم  خودنمیدانم کجا رفتم به خواب   از چه بیدارم نکردی افتاب  خنجری بر قلب بیمارم زدن   بی گناهی بودم دارم زدن   دشنه ای نامرد بر پشتم نشست   از غم نامردمی پشتم شکست   سنگ روبستن سگ آزاد شد    یک شبه بیداد آمد داد شد    عشق آخر تیشه زد بر ریشه ام تیشه   زد بر ریشه ی اندیشه ام    عشق اگر این است مرتد میشوم   خوب اگر اینست من بد میشوم    بس کن ای دل نابسامانی بس است   کافرم دیگر مسلمانی بس است

نويسنده: تاريخ: جمعه 13 بهمن 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

اول دبستان مطلب ارسالی از melisha

کاش اولين روز دبستان بازگردد ... کودکي ها شاد وخندان بازگرد
 بازگرد اي خاطرات کودکي ... برسوار اسبهاي چوبکي
خاطرات کودکي زيباترند ... يادگاران کهن ماناترند

 


کاش اولين روز دبستان بازگردد
کودکي ها شاد وخندان بازگرد

بازگرد اي خاطرات کودکي
برسوار اسبهاي چوبکي

خاطرات کودکي زيباترند
يادگاران کهن ماناترند


ادامه مطلب
نويسنده: تاريخ: پنج شنبه 4 بهمن 1389برچسب:دبستان, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

loveمطلب ارسالی ازmelisha

 

امشب در خلوت تنهايي ام آهسته بي تو گريستم

کاش صداي هق هق گريه ام را باد به تو مي رساند…

تا بداني که بي تو چه ميکشم

کاش قاصدک به تو مي گفت که در غياب تو

رودي از اشک به راه انداخته ام….

و کاش پرنده ي سوخته بال عاشق از جانب من

به تو اين پيغام را مي رساند که:

اميد و آرزوهايم بي تو آهسته آهسته

در حال فرو ريختن است

نويسنده: تاريخ: چهار شنبه 2 بهمن 1389برچسب:love, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

يك نفر مرا مي‌خواند مطلب ارسالی ازArezoo

راز عشق تقدیم به تمام عاشقان razeeshgh.mahtarin.com

يك نفر هست كه از پنجره‌ها
نرم و آهسته مرا مي‌خواند
گرمي لهجه باراني او
تا ابد توي دلم مي‌ماند
يك نفر هست كه در پرده شب
طرح لبخند سپيدش پيداست
‌مثل لحظات خوش كودكي‌ام
‌پر ز عطر نفس شب‌بوهاست
‌يك نفر هست كه چون چلچله‌ها
روز و شب شيفته پرواز است
توي چشمش چمني از احساس
توي دستش سبد آواز است
يك نفر هست كه يادش هر روز
چون گلي توي دلم مي‌رويد
آسمان، باد، كبوتر، باران
‌قصه‌اش را به زمين مي‌گويد
يك نفر هست كه از راه دراز
باز پيوسته مرا مي‌خواند

نويسنده: تاريخ: سه شنبه 26 دی 1389برچسب:جملات کوتاه عاشقانه, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

مغرورانه اشك ريختيم چه مغرورانه سكوت كرديم چه مغرورانه التماس كرديم چه مغرورانه از هم گريختيم غرور هديه شيطان بود و عشق هديه خداوند هديه شيطان را به هم تقديم كرديم هديه خداوند را از هم پنهان کرديم .

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to razeeshgh.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com